حمید الماسی نیا فعال رسانهای در یادداشتی نوشت: آیین درمانیزار، بهعنوان یکی از پیچیدهترین و معنادارترین جلوههای میراث ناملموس کرانه خلیج فارس، ریشه در نظامی از باورها، تجربههای زیسته، مناسبات اجتماعی و مواجهه انسان بومی با رنج و بیماری دارد وقتیزار نه موسیقی صرف است و نه نمایش آیینی برای تماشا؛ بلکه سازوکاری فرهنگی درمانی است که در بستر خاص اجتماعی و با نقشآفرینی افرادی معین معنا مییابد و در سالهای اخیر این آیین بیش از هر زمان دیگری در معرض دگرگونی و تهدید قرار گرفته است.
مهمترین تهدید پیشروی آیینزار، جابجایی کارکرد آن از آیینی درمانی به ابزاری سرگرمکننده در بستههای گردشگری است و در برخی اجراهای موسوم بهزار برای گردشگران، آیین از زمینه واقعی خود جدا شده و به اجرایی کوتاه، قابلپیشبینی و نمایشی تبدیل میشود و اجرایی که نه بر اساس نیاز آیینی، بلکه بر مبنای زمان تور، انتظار تماشاگر و منطق بازار تنظیم شده است و این جابجایی، عملاً زار را از یک کنش فرهنگی زنده به محصولی مصرفی تقلیل میدهد.
زار بدون باور جمعی، بدون بیمار، بدون بابازار یا مامازار در نقش واقعی خود و بدون پیوند با زیستجهان بومی، فاقد معناست و اجرای صحنهای آن برای مخاطبی بیرونی، نوعی بیرونکشی آیین از بستر اجتماعیاش محسوب میشود؛ گسستی که نهتنها به فهم آیین کمک نمیکند، بلکه آن را به امری فولکلوریزه و سطحی فرو میکاهد و در این روند، آنچه قربانی میشود معناست؛ عنصری که اساس هر میراث ناملموس را شکل میدهد.
برای قابلعرضهکردن زار در قالب گردشگری، بسیاری از عناصر آن دستخوش حذف، سادهسازی یا تغییر میشوند و از موسیقی و ریتمها گرفته تا نقشها، پوششها و حتی روایت آیین است و این تحریف تدریجی، تصویری نادرست از فرهنگ جنوب میسازد و مخاطب را با نسخهای دستکاریشده از واقعیت مواجه میکند و خطر اصلی در اینجاست که این نسخه تحریفشده، بهتدریج جای روایت اصیل را میگیرد.
نمایش آیینی که برای جامعه محلی هنوز واجد قداست، ترس، احترام یا رازآلودگی است و میتواند مصداقی از خشونت نمادین فرهنگی باشد که بهویژه زمانی که تصمیمگیری درباره اجرای آن که بدون مشارکت واقعی حاملان میراث انجام میشود که خندیدن، فیلمبرداری یا مصرف توریستیزار، در تعارض آشکار با درک بومی از این آیین قرار دارد و شکاف میان جامعه محلی و روایت رسمی گردشگری را عمیقتر میکند.
در چنین اجراهایی، زار از یک آیین مبتنی بر باور، رنج انسانی و نقشهای آیینی مشخص، به برنامهای از پیشطراحیشده و زمانبندیشده تبدیل میشود؛ برنامهای که بیش از آنکه روایتگر فرهنگ بومی باشد، تابع ذائقه تماشاگر بیرونی است و این دگردیسی، نهتنها به تحریف عناصر آیینی میانجامد، بلکه مخاطب را نیز با برداشتی ناقص و گاه نادرست از فرهنگ جنوب مواجه میکند.
مسئله اصلی، نفی گردشگری نیست، بلکه تمایز میان گردشگری فرهنگی مسئولانه و مصرف فرهنگی است و گردشگری مسئولانه به فهم، آموزش و گفتوگو میانجامد و در حالی که مصرف فرهنگی، آیین را به صحنهای برای هیجان لحظهای تقلیل میدهد و زار را میتوان از طریق مستند، روایت شفاهی، پژوهش مردمنگارانه، موزههای زنده و گفتوگو با بابازارها معرفی کرد، بیآنکه آن را بازاجرا و تهی کرد.
آیین درمانیزار امروز در نقطهای حساسایستاده است یا بهعنوان میراثی زنده، معنادار و محترم حفاظت میشود یا اینکه در مسیر نمایشهای سطحی، اصالت و کارکرد خود را از دست میدهد و اگر سیاستگذاران فرهنگی و متولیان گردشگری به این تمایز توجه نکنند، آنچه در آینده باقی میماند نه آیینزار خواهد بود و نه گردشگری فرهنگی، بلکه تصویری کمعمق از میراثی عمیق است.
در انتها از آیین بومی موسیقی درمانیزار فقط سفره رنگین و بابازارها و مامازارها باقی مانده است.
زار را باید فهمید و روایت کرد، نه اجرا و مصرف.
انتهای پیام/
نظر شما